حرف دلتو بگو راست راست

حرف دل

۱-اگر می خواهید شاد زندگی کنید همین العان هرچه اهنگ غمگین دارین پاک کنید واصلا با خود نگویید فقط یکی برای مواقع بدبیاری همه را از یک دم بدون استثنا

 

۲-در زمانی که خیلی ناراحت هستید هم به سراغ اهنگ های شاد بروید تا غم ها را فراموش کنید

۳-اگر نمی توانید خود را با موزیک ارام کنید هر انچه در ذهن دارید را بر روی کاغذ بنویسید حتی حرف های زشت را

۴-اگر دوست دارید با کسی صحبت کنید اول به فکر پیامد های آن باشید

۵-بهتر است با کسی صحبت کنید که حرف های شما را به کس دیگر انتقال ندهد

۶- با این حال امید وارم همیشه شاد زندگی کنید

+نوشته شده در 29 آذر 1391برچسب:,ساعت21:22توسط مهدیه | |

از من پرسیدن چرا غمگین صحبت کردم؟؟؟؟؟؟؟؟

 

از این بابت متاسفم که این تور به نظر رسیده بر عکس من ادم بسیار شادی هستم

 و چون دوست دارم دیگران هم مانند من شاد باشند به همه کمک می کنم

+نوشته شده در 29 آذر 1391برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت21:21توسط مهدیه | |

همیشه خیلی ها فکر می کنند شمس همان مولوی است نظر شما چیست ؟

 

ایا می دانید شمس استاد مولوی بود در عرفان ؟؟؟!!!!

اری شمس استاد مولوی بود اما چون خودش نه نویسنده بود ونه شاعر هیچ گاه از او اثری باقی نماند

و مولوی درحق استادش سنگ تمام گذاشت وبا نام او تخلص کرد

اما در این در زمانه کدوم شاگرد از این کارها می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ها........ها .........

به هرحال روزی مولوی در حیاط زیر سایه درختی کنار جوی ابی نشسته بود که پیر مدی را بسیار ژولیده ديد

که از او پرسید این کتاب ها چیست که می خوانی ؟ مولوی جواب داد این چیزی است که تو ندانی .پیر مرد که همان شمس بود که به او شمس پرنده نیز می گفتند کتاب های مولوی را در اب فرو برد و خشک در اورد مولوی از او پرسید این چیست ؟ و شمس یا همان پرنده نام ارام جواب داد : این چیزی است که تو ندانی

واين گونه بود كه شمس استاد مولوي شد

در این جا شمس ۶۰ ساله ومولوی ۴۰ ساله بود

 

+نوشته شده در 29 آذر 1391برچسب:,ساعت21:21توسط مهدیه | |

 

برایت یک بغل مریم .که مستش می شوید هر دم

برایت قدرت آرش .که دشمن را زنید آتش

برایت سفره ای ساده .حلال و پاک وآماده

برایت یک غزل احساس . دو بیتی های عطر یاس

برایت هر چه خوبی هست . صمیمانه دعا کردم

+نوشته شده در 29 آذر 1391برچسب:,ساعت21:21توسط مهدیه | |

غصه هایت را با قاف بنویس که تا هرگز باورشان نکنی .....................

 دیدی دیگر غصه ای وجود ندارد و همه اش قصه است

با آرامش بخواب

+نوشته شده در 29 آذر 1391برچسب:,ساعت21:21توسط مهدیه | |

خدا ان حس زیباییست که در تاریکی صحرا

 

زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را

یکی همچون نسیم دشت می گوید

...............................کنارت هستم ای تنها........................

ووووووووووووو دل ارام می گیرد.

+نوشته شده در 29 آذر 1391برچسب:,ساعت21:21توسط مهدیه | |

چوپان قصه دروغگو نبود

او از فرط تنهایی فریاد گرگ سر می داد

افسوس کسی تنهاییش را حس نکرد

همه در پی گرگ بودند

فقط گرگ فهمید که چوپان چه قدر تنهاست

 

+نوشته شده در 29 آذر 1391برچسب:,ساعت21:21توسط مهدیه | |