حرف دلتو بگو راست راست

حرف دل

من به سيبي خوشنودم

 

و به بوييدن يك بوته ي بابونه.

 

من به يك آينه، يك بستگي پاك قناعت دارم.

 

+نوشته شده در یک شنبه 29 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت23:53توسط مهدیه | |

مي روييد، در جنگل، خاموشي رويا بود

 

شبنم ها بر جا بود

 

در ها باز، چشم تماشا باز، چشم تماشاتر، و خدا در هر.... آيا بود؟

 

خورشيدي در هر مشت: بام نگه بالا بود.

 

مي بوييد. گل وا بود؟ بوييدن بي ما بود: زيبا بود.

 

تنهايي، تنها بود.

 

ناپيدا، پيدا بود.

 

((او)) آنجا ، آنجا بود.

+نوشته شده در یک شنبه 29 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت1:13توسط مهدیه | |

تهي بود و نسيمي

سياهي بود و ستاره اي

هستي بود و زمزمه اي

لب بود و نيايشي

((من))بود و ((تو)) يي:

نماز و محرابي

+نوشته شده در سه شنبه 24 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت23:41توسط مهدیه | |

در سراي ما زمزمه اي،در كوچه ي ما آوازي نيست

شب،گلدان پنجره ي ما را ربوده است.

پرده ما،در وحشت نوسان خشكيده است

اينجا،اي همه لب ها!!لبخندي ابهام جهان را پهنا مي دهد

پرتو فانوس ما، در نيمه راه، ميان ما و شب و هستي مرده است.

ستون هاي مهتابي ما را، پيچك انديشه فرو بلعيده است.

اينجا نقش گليمي، و آنجا نرده اي، ما را از آستانه ما بدر برده است.

اي همه هشياران! بر چه باغي در نگشوديم،

كه عطر فريبي به تالار نهفته ما نريخت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

+نوشته شده در پنج شنبه 18 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت23:59توسط مهدیه | |

دير گاهي است در اين تنهايي

رنگ خاموشي در طرح لب است

بانكي از دور مرا مي خواند

ليك پاهايم در قير شب است

رخنه اي نيست در اين تاريكي:

در و ديوار به هم پيوسته

سايه اي لغزد اگر روي زمين

نقش وهمي است زبندي رسته

+نوشته شده در دو شنبه 16 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت23:24توسط مهدیه | |

راز داري كن و از من گله در جمع مكن

باز بازيچه مشو، بار سفر جمع مكن

با حضور تو قرار است مرا زجر دهند

خويش را مايه دلگرمي هر جمع مكن

به گناهي نكردم به كسي باج مده

آبرويم اگر هست بخر جمع مكن

ترسم آسيب ببيند بدنت،دور خودت

اين همه هرزه ي آلوده نظر جمع مكن

آخرين شاخه ي تو،سهم عقابي چو من است

روي آن چلچله و شانه به سر جمع مكن

تا برآمد نفسم، جمع هوادارت سوخت

روبه روي من ديوانه، نفر جمع مكن

 

+نوشته شده در سه شنبه 10 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت1:17توسط مهدیه | |

 

 

از خانه بيرون ميزنم اما كجا امشب

 

شايد تو مي خواهي مرا در كوچه ها امشب

 

  پشت ستون سايه ها روي درخت شب

 

  مي جويم اما نيستي در هيچ جا امشب

 

   مي دانم اري نيستي اما نمي دانم

 

  بيهوده  مي گردم به دنبالت چرا امشب؟

 

  هر شب تو را بي جستجو مي يافتم اما

 

  نگذاشت بي خوابي بدست آرم تو را امشب

 

  امشب ز پشت ابر ها بيرون نيامد ماه

 

  بشكن قرق را ماه من بيرون بيا امشب

 

  گشتم تمام كوچه هارا يك نفس هم نيست

 

 شايد كه بخشيدند دنيارا به ما امشب

+نوشته شده در شنبه 7 تير 1393برچسب:مهديه جليل نيا,ساعت23:7توسط مهدیه | |